رادین یعنی شیرینی ...
سلام مادر خدا میدونه چند بار اومدم وبلاگت رو اپ کنم همش رو هم نوشتم اما ... نمیدونم چرا آخر سر یه حسی بهم میگفت همه رو پاک کن و برو همش رو تویه دفتر خاطراتش بنویس امیدوارم این بار از اون بارها نباشه عزیز دلم 8 ماه و یک هفته شده که بدنیا اومدی خیلی آقا شدی خودت میشینی تقریبا رویه 4 دست و پات بلند میشی اگه همین جوری به تلاش ادامه بدی به زودی 4 دست و پا میری سینه خیز هم نمیری اما نمیدونم چه جوری خودت رو به این طرف اون طرف میرسونی درد و بلایه دستهایه کوچیکت به جونم که وقتی چیزی میخوای دستات رو تا اونجا که بشه دراز میکنی تا بلاخره بهش برسی عینک بابا جون رو بر میداری بهت میگیم بزار سر جاش کج و کوله میزاری رو چشم بابایی با روروئ...
نویسنده :
*R2cV*
14:01